الهه و چراغ جادو

تنهایی فقط زیبنده خداست

الهه و چراغ جادو

تنهایی فقط زیبنده خداست

تمام دنیای یک کودک

 

22  بهمن یه بچه انقلابی چادرشو سر کرد و رفت مشتی بر دهان آمریکا زد و اومد . به کسی نگینا . مخفیانه زدم آمریکا نفهمید کار من بوده . راهپیمایی نبود که! پیاده روی بود . راه میرفتیم . برا خودمون حرف میردیم . به دلغک بازی پسرا میخندیدیم . آخه ما توی قسمت خانوادگیه راهپیمایی پیاده روی میکردیم . وقتی این کاماندو ها از بالا ساختمون با بند سر میخوردن یه عده جو زده میشدن الله اکبر میگفتن ولی تعداد اونایی که جو زدگیشونو با هووووووووو نشون میدادن بیشتر بود . وقتی مرگ بر اسرائیل میگفتن یه خانمی بود عصبانیییییییی میگفت چه کار اسرائیل دارین چوب تو لونه زنبور میکنین . بعدش رفتیم استادیوم ورزشی . چقد من خوشم میومد هلیکوپتر ها رو سرمون گل و شیرینی میریختن . جلو ما یه بچه با مامانش نشسته بود . یه پیرزنی داشت از ردیف جلویی رد میشد نمیدونم چه مشکلی براش پیش اومد که زد تو سر یه خانم که تو ردیف نشسته بود و اومد و اومد تا اینکه کنار بچه ، کان مبارکشو گذاشت . یه بادکنک دستش بود داد دست بچه . یکمی بعد انگار جاش زیاد فراخ نبود تصمیم گرفت یه جا دیگه پیدا کنه . وقتی پیدا کرد برگشت بادکنکو از دست بچه گرفت و رفت . من نگاش کردم مثل احمقا بادکنکه رو تو هوا بازی میداد! مامانه به بچه میگفت زینب دختر خوبیه گریه نمیکنه . زینب هم خمار شده بود زل زده بود به بادکنک بازی پیرزنه . گفتم : مامان زینب قول میدی رفتی خونه یه بادکنک بزرررررررررررررگ برا زینب بخری؟ گفت آآآآآآآآآره از این خوشگلترشم می خرم . بعدش تخمه دادیم بهش تا فکرش منحرف بشه . زینب چقد معصوم و تو دل برو هه . اینجور نیست؟ 

 

 حدیث امروز :

سه چیز محبت دوستت را برایت خالص میکند : چون او را میبینی سلامش کنی و چون به مجلس می آید جایی برایش باز کنی و چون نامش می بری به نام های خوبش صدا کنی (حضرت محمد)

پیشنهاد امروز:

یه عروسک که به نظرت خیلی به کسی که دوستش داری نزدیکه ، بخر تا همیشه ی همیشه کنارت بمونه

نظرات 8 + ارسال نظر
رضا ( عبدو ) چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:33 ب.ظ http://rezasetar.blogfa.com

شما راهپمایی رفتین یا پیاده روی ؟؟؟؟ موکه سی آمریکا میگم که کار تو بیده ، باید حق سکوت بدی سیم . شماره حساب مو .......... . مو اگه جی بچه ی کو بیدم میرفتم بادبادک کو کل کل میکردم که نه مال مو باشه نه مال او

کاشکی به جاش شماره تلفنکو میدادی :))
کامنتتو دیشب خوندم همه خواب و همه جا ساکت من غش غش خندیدم . برا کل کل کردن بمبوله

مژگان پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:09 ق.ظ http://ninijon.persianblog.ir

ای خائن وطن فروش !! رفتی خود شیرینی......صورتک نیش باز....

این حرفای منکراتی چیه زده میشه . خودشیرینی کجا بود؟ رفته بودم خود عسلی :دییییییییییییی

هادی پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:21 ق.ظ http://khalbos.blogfa.com

مو خو روز راهپیمایی چنان گلوم درد میکرد که از زیر پتو اونورتر نورفتم
حیف شد نرفتم مشت بزنم

ایشالا زودی خوب بشین

هادی پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ق.ظ http://khalbos.blogfa.com

این حدیث که نوشتی عجیب بهم حال داد
واقعا همینه
من تجربه کردم قبلا
واقعا همینه که حضرت محمد میگه

خوشحالم خوشتون اومده

نرگس پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:13 ب.ظ http://www.nargesb.com

الهه !
آخه این زینب کجاش تو دل برو هست !؟!؟!؟
خدا برای پدر و مادرش نگهش داره !! :-؟؟
من تاحالا به عمرم یه بار هم نرفتم راهپیمایی ! :دی

ای نرگس :))
اگه کاراشو دیده بودی برا تو هم تو دل برو میشد

رضا ( عبدو ) پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 ب.ظ http://rezasetar.blogfa.com

سلام همشهری عزیز .
بروزم منتظر حضورت هستم .
مرسی

سلاااااااااام بچی خوبو
دوس دارم بیام ولی مشکلی پیش اومده
مطمئن باش بعدا همه پستایی که نخوندمو میخونم

مریم شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:33 ق.ظ http://melodii.blogsky.com

سلام الهه جون
روز خاطره انگیزی برات بوده درسته؟؟؟؟؟؟
منکه فقط زمان مدرسه رفتم راهپیمایی الان دیگه فقط منتظر یه روز تعطیلم که به کارای خونه و استراحت بپردازم.
راستی می گم شما با چه سایتی عکساتو آپلود می کنی ؟
منتظرم زود خبر بده تا عکسامو از اون سایت آپلود کنم.بوس

ها از خونه بهتر بود
بچه های زمان ما :ی موقع مدرسه به بهانه راهپیمایی ۱۳ آبان و جلو رئیس جمهور و اینا ... مدرسه و راهپیمایی جفتشونو دو در میکردیم

مریم شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:12 ب.ظ http://melodii.blogsky.com

الهه بدو بیا عکسا وا شد

آخ جوووووووووووووووووووون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد