۲۴ ساله میشویم

 

اول نوشت:   قصد داشتم دیشب پست بنویسم . وقتی میخواستم به لحضه های پیک نیک فکر کنم همش تصویر حامد جلو چشمم میومد که با بزرگواری جلوی ما تحمل کرد و غم خودشو مخفی کرد. از ته قلبم فوت عزیزتو تسلیت میگم

دیروز با یه جمع دوست داشتنی از بچه های وب رفتیم هلیله . همین اول اولش بگم که تقصیر من نبود . آقای نقطه دیر کرد . ما نبودیم . اصصصصصصصصصصصلا . باشه؟ اینقد من استرس داشتم . اینقد خودمو خوردم . بقیه هم شرطی شده بودند اسم صبحونه که میومد اونا هم استرسی می شدند . مامان میگفت کاش زودتر جمعه بشه راحت شیم

موقعی که رولت پنیر برش میدادم (چه اسم باکلاسی هم داره ها نه؟) قندم افتاده بود سرم گیج میرفت . نرگس گفت چه اینجوری سر خودت میاری! 

من اصلا فکرشم نمیکردم . وقتی بهم کادو دادن خیلی خیلی شوکه شده بودم . دستمو بردم توی مقنعه ام و روی صورتم گذاشتم و چشمام اشکی شده بود . حتی پاهام جون نداشت بلند شم واسه همین بود که اولش روی زانو بلند شدم و دوباره نشستم و بعدش ایستادم. دوس دارم استفاده اش کنم . باباااااااااااااا شما که زحمت کشیدین ، یه case مناسب هم انتخاب میکردین که با دل خوش بشینیم کنار هم چای بخوریم

بعدشم قبول نیست منو موقع وسطی بازی برا آخرین نفر نگه میدارین . چشم امید همه بهت باشه بعدش فجیع گند میزنی . حالا بدتر از همه اینکه از این شاهکارت یکی عکس هم بگیره . عکسای وسطیمونو دیدین؟ خیلی قـناس و خنده دارههههههههههههههه

آخرش مجتبی و خواهراش و هادی ، نگهبان فوضول ما که قراره روز آخری مخفیانه بهش زبونک بندازمو مشاهده کردن . نمی دونم موقع برگشتنشون ، تحقیقات خودشو تکمیل کرده یا نه . پریشب که با رضا رفتیم بیرون خیلی مشکوک میزد . تا آخر خم شده بود و با کنجکاوی یه جا رو دید میزد

جوجو 1) دیشب تا صبح منو کیکی تو بغل هم خوابیدیم . مواظب هم بودم پتو روی سرش نره آخه خودم وقتی چیزی روی صورتم باشه احساس خفگی میکنم . اسمشو نرگس برام انتخاب کرد. البته kiki silent  

 

حدیث امروز :

آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر هم کاری ساخته نیست اگر خواستن با تمام وجود باشد، جواب یافتنی ست (دکتر علی شریعتی)

پیشنهاد امروز :

ابتدا یکی رو نشون میکنی .در  دید رس اش میری و برای خودت یه شعرو که طرف حداقل یه مصرعشو بلده میخونی . بعدش نخون . کمی صبر کن و می بینی که اون بیچاره بدون اینکه خودشم حواسش باشه اونو برا خودش میخونه