رفیق خوب روزها

 

بعد از سوار شدن پشت وانتی که دوتا مرغ عشق جلو نشسته بودند و انگاری با سواری کورس گذاشته بودند و یادشون رفته بود اینایی که پشت نشسته اند یخچال نیستند ولی از سرما یخچال شدند (همیشه با وانتشون وسایل سنگین بار میزنند) ، رسیدم خونه و دوش گرم و اومدم شام غریبان رو غریبانه بخوابم آخه همه رفته بودند شیراز که دیدم ظرف طاهره خانم توی سینکه . اینقدر من روی این ظرف حساس بودم که فقط با انگشت و ریکا شسته بودمش یه وقت خش بر نداره . با سلام و صلوات روز 13 محرم ظرف به صاحابش رسید و با هم رفتیم خونه عمه عزیزه (مامان رضوان) . حالا من میخوام آدرس اونجا رو بدم میگم اسم خیابونش یه چیزی "شبیه" عبدالمهیمنه ولی نه دقیقاًآآآآ. بعد از کلی فکر عبدالرضا گفت ... وای خدا باز اسمش یادم رفت .. هااااااااا . میر علمدار (چقدر شبیه).  خونه عمه میخواستم نماز مغرب بخونم طاهره و رضوان میگفتند چرا قلدری ایستادی (آدم تپل با لباس بافتنی پُف میخوان زیر چادر ظریفتر از این در بیاد) . با همین هیبت رفتیم سفره حضرت رقیه و طاهره عبای محبوبه پوشید و اینگونه بود که حضرت رقیه یکی از آرزوهای طاهره خانم رو برآورده کرد . وقتی میخواستیم از کوچه خونه محمودینا رد شیم یهو کرم فوضولی طاهره لولید و خیلی سریع کرمای منم بیدار شدن و هی میگفتند زنگ خونشونو بزنیم در بریم و مطمئنا محمود خونه نبود که مچمونو بگیره (شب آشی بچه های وب بود) .  تا دم در و زیارت گیم نت هم رفتیم ولی یهو خانم عبایی دست خانم چادر ملی گرفت و برگردوند . خونه عمه اوضاعی بود . چند نفر توی کوچه در مورد رضوان (برای استخدام) تحقیق میکردند و از همشون قول گرفته بودند به ما خبر ندن و یکی یکی همسایه ها دزدکی میومدن خونه عمه و گزارش میدادند و مثل خلافکارا یواشکی در میرفتند . یکیشون که از حرف داشت میپکید از دم در چیزایی که پرسیده بودنو جوابایی که داده بود مثل چشمه فوران میداد . منم با دستای توی هوا میگفتم یا حضرت رقیه! اشتباه شده! من بودم! خواستگاره نیت من بود. بعد از اون عبدالرضا اومد دنبال طاهره و حدود ساعت ده شب با عمه عزیزه و نرگس و محبوبه رفتیم ریشهر برای سینه زنی و تعزیه . اونجا خیلی خوشمزه منو نرگس روی صندلی نشستیم و سینه زنی بوشهری نگاه کردیم . شب تاسوعا توی امامزاده عبدالمهیمن توی دلم عقده شد سینه زنی ندیدم آخه امسال از دست دخترای خل ، بین قسمت آقایون و خانم ها دیوار فلزی کشیده بودند . بین دیوار ها یه فاصله 5 سانتی آزاد بود این دختر دبیرستانی و راهنمایی ها از این شکافه نگاه میکردند و هر کدوم یه موبایل دستشون به دوس پسراشون تل میکردند که بدونن کجا ایستادن و چی پوشیدن و اونا رو به دوستاشون نشون میدادند میخندیدند و موقع یزله هم دعوا شد و یزله تو هم پیچید . این تعزیه که شب 13 محرم برگزار میشه مربوط به زمانیه که زنان یه طایفه رفته بودند شهدای کربلا رو شبانه به خاک بسپارند . وسطای تعزیه دلم میخواست زودتر تموم شه بریم خونه بخوابیم آخه ساعت 3 شب بود . ان شاء الله سال دیگه به همراه دوستان توی مراسم امام حسین شرکت کنیم

 

حدیث امروز:

هر کس به شما نیکی میکند تلافی کنید و اگر نمی توانید ، دعایش کنید تا مطمئن شوید که تلافی کرده اید (حضرت محمد)

پیشنهاد امروز:

این روزا فصل یه گیاه خودرو به اسم توله اس (در مورد شهرای سرد ایام بهار رشد میکنه) که اونو خورد میکنند و میپزند و مثل اسفناج با ماست میخورند . میگن خاصیتش اینه که طبع گرم داره