اکبر بدهد / خدای اکبر بدهد

وقتی که مادر بزرگم زنده بود سرمونو روی پاش میگذاشتیم و برامون قصه میگفت . من این قصه رو که براتون تعریف میکنم خیلی دوست دارم 

دوتا گدا بودند که دو طرف در کاخ شاه اکبر کاسبی میکردند . یکیشون موقع گدایی همیشه میگفت اکبر بدهد و یکی دیگه میگفت خدای اکبر بدهد . یه بار شاه اکبر میگه اینهمه این گدا اسم منو میگه باید کاری کنم که اونیکی هم بفهمه که این منم که روزی میدم 

و دستور میده که یه مرغ بزرگ رو خیلی خوشمزه کباب کنند و توی شکمش یه عالمه جواهرات بریزند و بدوزند و با کلی مخلفات تزیینش کنند و بدن به اونی که میگه اکبر بدهد 

وقتی سینی مرغ رو به گدای "اکبر بدهد" میدن اونیکی گدا بهش میگه من خیلی وقته یه غذای خوب به خونه نبردم . من تمام پولی که امروز به دست میارم میدم به تو و در عوض تو این مرغ رو به من بده . اونیکی گدا هم قبول میکنه 

وقتی گدا به خونه میرسه زنش باخوشحالی یه سفره میندازه و با بچه ها دور اون میشینند. وقتی مرغو میخوان تکه کنند جواهرات میریزه بیرون 

فردای اون روز که شاه اکبر از در کاخش می خواسته بیرون بیاد میبینه که فقط یه گدا کنار در ایستاده و همچنان میگه اکبر بدهد.بهش میگه مگه من بهت ندادم؟گدا میگه چرا از لطفتون ممنونم ولی من اونو به اونیکی گدا دادم.شاه اکبر فهمید که این خداست که روزی رسانه و بقیه فقط وسیله هستند  

  

 

حدیث امروز: 

هر جوانی که پیرمردی را به خاطر کهنسالی اش گرامی بدارد خداوند هنگام پیری کسی را می گمارد که گرامی اش بدارد (حضرت محمد)  

پیشنهاد امروز: 

 آب قلیه یا خوروش از ظهر باقی مونده و گوشت نداره و تو گرسنه ای و هیچ چیز دیگه ای در خانه ندارید .اول بذار روی اجاق تا قل بیاد و بعد توی اون تخم مرغ بشکن و هم نزن و درشو روش بذار تا پخته بشه . بعدش میگن چه جوری ایی دخترکو چاق میشه!