الهه و چراغ جادو

تنهایی فقط زیبنده خداست

الهه و چراغ جادو

تنهایی فقط زیبنده خداست

کنکور دادیم


اول اولش بگم که امتحانکو خیلی چول بود و مهمتر از همه اینکه ده تومن ثبت نامی حلالشون چون تغذیه رو یه کیک بزرگ دادن . صبح نوشین (دختر خاله دوستم که دیگه دوست منم هست) تل کرد داشت می مرد از استرس . گفت نمیتونه خونه رو تحمل کنه و میخواد بیاد پیشم. این نوشین و مامان باهم دست به یکی کرده بودند هی منو هول میکردن. مسواک میزدم میگفتن چقد خونسردی . گفتم خو چه کنم میخواین بیام کنارتون بشینم نگاتون کنم؟بعدش موهامو اتو کشیدم . اینا دیگه خودشون خفه کردند. مامانم یک چی استرسینیه . قبلنا که مدرسه شیفت عصر بودیم مامانم تند تند غذا میخورد که ما زود آماده شیم دیرمون نشه . میگفتم سی چه اینقد تند میخوریا . مو باید تند بخورم . میگفت ها حواسم نبود خو تند بخور نه! ببینین با چه آدمایی سروکار دارم ؟ تو دانشگاه خلیج با نوشین زدیم جلو همه کارتمون چسبوندیم رو برگه ایی که رو دیوار زدند که شماره صندلیمون پیدا کنیم بقیه هم بوق منتظر کار ما تموم شه . من هم بلند بلند و بوشهری میگم نوشییییییییییین مو نیستُم. مو گم شُدُم . اینا نیستش . نوشین هم ریسه رفته بود از خنده . یهو عروس گفت صدای الهه میاد ! اینگونه شد که زن کوکا علی هم دیدیم . در که باز کردند این نوشین خیلی زبل بود تندی رفت داخل ولی من موندم پشت در . چند تا چند تا داخل میکنند که تفتیش کنند . نوشین میگه آقای حراست بهش میگفت "حالا تو برو اینقد به خودت استرس وارد نکن الهه هم میاد" . توی سالن که رفتیم یادمون اومد که من ساعت همراهم نیوردم . منم که همیشه وقت کم میارم باید حتما ساعت داشته باشم . گفتیم مراقبمون ساعت داره از اون میپرسیم . به مراقب میگم چقد دیگه مونده؟ میگه ساعت ندارم . بقیه هم یادشون نبود ساعت چند شروع کردیم (آخه با تاخیر شروع شد) برای همین هشت تا از سوالای زبان رو نشد بزنم . یه سوال فنی دارم . چرا همه جوابا ج میشد؟ (جواب : مال اینه که تو حتما قبول میشی). برای درسای تخصصی که برگه جوابا سفید میکرد از بی جوابی . خیلی از سوالا به گوشم هم نخورده بود چون کتابها رو تموم نکردم و تغییر رشته هم دادم . بعضی سوالاشم که آسون بود ولی جواباش همه اش بهش میومد . آدم می موند بزنه یا نزنه . همین سوالاست که بیشتر نمره منفی میاره  چون وقتی سخته دیگه تکلیفت معلومه . بعد از امتحان نوشین دست کرد یه جایی گفت نگاه سوالا رو کش رفتم . من یه آن بی اختیار جیغ زدم . وقتی از در دانشگاه بیرون اومدیم خواست برگه رو در بیاره با هم چک کنیم دیدیم نیستش . دیگه دستپاچه جفتی دست بردیم تو لباس اوضاعی بود تا پیدا شد . امسال که گذشت . ایشالا سال دیگه به معیت دوستان . (اگه امسال قبول شدم به سازمان سنجش اعتراض میذارم)

 

جوجو 1) برا اولین بار می خوام یه داستان کوتاه دنباله دار بنویسم و توی وب بذارم . امیدوارم خوب در بیاد . یا لااقل اش دیگه قابل خوندن باشه فحشم ندین

 

حدیث امروز:

(قبلا شنیده بودم که وقتی مریض میشیم ، درد کفاره گناهامون میشه یعنی بعضی گناهانمونو پاک میکنه ولی وقتی اینیکی حدیث رو دیدم خیلی خوشحال شدم)

هر کس در پی دانش است کفاره گناهان گذشته وی است (حضرت محمد)

پیشنهاد امروز:

مغازه نینا (نانسی سابق) که توی خیابون نادر طرفای فلکه ششم بهمنه ، لوازم آرایشی و عطر و این چیزا داره قیمتاش فوق العاده زیر قیمت بازاره . یه کرم گرفتم جاهای دیگه 12 به بالا بود اونجا 5 تومن خریدم! اصل! اگه خواستین عطر  HOPEداره (قیمتی که پست قبل نوشتم مربوط به همین مغازه بود که قبلنا پرسیده بودم). این عطره تقلبیشم هست . اگه شماره مو دارین همونجا بارکدشو برام بخونین تا از اصل بودنش مطمئن شین


نظرات 15 + ارسال نظر
رضا عنصرسیار شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.donyayeakkasi.blogfa.com

من که شب کنکور از استرس نیم ساعت بیشتر نتونستم بخوابم...


:-(

حالا نمی شه بارکد رو بنویسی..........!!!!!!!!

تو دیگه!
جعبه عطر خودمو خیلی وقته دور انداختم بارکدشو بلد نیستم . میخواستم براتون بارکدشو با برنامه موبایلم چک کنم

دروازه ی بهشت شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.paradisegate.blogfa.com

سلام..

خوبم.... :دی

ا ؟ به سلامتی!

دروازه ی بهشت شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:56 ب.ظ http://www.paradisegate.blogfa.com

سلام

من به روز هستم..
ومنتظرم بیای بخونی همشهری....[گل]

ممنونم

رضا عنصرسیار شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ب.ظ http://www.donyayeakkasi.blogfa.com

می گم گویا بعد از مدتها اول شدم... :دی

برم یه آرزو کنم شایید براورده شد... :دی

آره حتما

نوشا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ب.ظ http://mannosha.persianblog.ir

من همش تو رو گم میکنم !

من عاشق با لهجه نوشتنای توام ... قبول میشی

مرسی p-:
منم راه به راه تو رو گم میکنم

LOST یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.lost6.ir

سلام چه وب جالبی داری . اگه موافق باشی با هم تبادل لینک کنیم ، شما وب منو با عنوان :: سری ششم سریال لاست :: لینک کن و خبرم کن که با چه عنوانی لینکت کنم. موفق باشی . بای

ه ( ح ) پ ر و ط ( ت ) یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ق.ظ http://www.bahmani98.ir

ما تا صبح کنکور داشتیم بازی می کردیم و عین خیالمون هم نبود :دی
انشاالله موفق باشی

نه که نتیجه درخشانی هم نصیب شده ! D-:

دروازه ی بهشت دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ق.ظ http://www.paradisegate.blogfa.com

:-(

آیلا دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ http://http:/moon30.blogsky.com

خیلی باحال بود. امیدوارم موفق بشی :)
داستانم خوبه. بنویس. می خونیم :)

میترسم وسطای کار بمونم
ولی خوب یه جوری با کمک تمومش میکنیم دیگه p-:

سمانه (‌یه دونه ) سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.yedooone.blogfa.com

سلام خانوم
خوبی؟
به به .. به سلامتی کنکور داشتی؟
انشاالله قبول می شی
می گم با این کارای شما یه وقت امتحانتون و باطل نکنن ... خی خی خی :))
آره داستانتم بنویس .. من میام می خونم
خدا رو چه دیدی .. شاید یه روز نویسنده شی !!!!!!

آره از اون جوابای چ زدنم معلومه p-:
امیدوارم تا آخرشم بگی میام میخونم نه که حال ات به هم بخوره D-:

سمانه (‌یه دونه ) چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ق.ظ http://www.yedooone.blogfa.com

همه جوابات درسته !
آخه ج یعنی جواب D-:

هانه D-:

آریا چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:20 ب.ظ http://slot-of-key.blogfa.com

دست کرد یه جاش سوالا رو در اورد؟ دقیقا کجاش؟ :D

چیزه. یادمه دوره دانشگاه با یه پسری هم اتاقی بودم توی خوابگاه، پدرش جانباز نود درصد بود و بعدا شهید شده بود. می گفت موقه کنکور پرسشنامه رو گذاشتم کنار و پاسخنامه رو گذاشتم جلوم و شروع کردم تست زدن. نگاه می کردم کدومو بزنم قشنگتر می شه پاسخنامه، همونو می زدم :D

:))

آریا چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:23 ب.ظ http://slot-of-key.blogfa.com

ببخشید من که داستان دنباله داری ندیدم توی این پست.
لابد منظورت از پست بعد بوده.
می خوای حالا من فعلا چن تا فحشی بدم تا بعد داستانتو که خوندم کاملش کنم.
بعد یه چیزی. داستان کوتاه که دیگه دنباله نداره :D

پست بعدی ایشالا
آخه رمان برای اینکه رمان بشه باید تعداد صفحاتش به یه حدی برسه. کمترش میشه داستان کوتاه

خانه وبلاگ نویسان بوشهر چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ب.ظ http://bushehrblog.ir

سلام.
خانه وبلاگ نویسان بوشهر برگزار می کند.
مسابقه وبلاگ نویسی به مناسبت روز بوشهر
جهت کسب اطلاعات بیشتر به آدرس زیر مراجعه فرمایئد.
http://bushehrblog.ir/bushehrday

رضوان پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ق.ظ

انشالا که قبول شی
الهه این روزا دورم خیلی شلوغه و سرم هم شلوغه
دلم میخواد بهت تل کنم
کاش میشد
فقط نصف شب سرم خلوته که مثل جنازه ها خوابم میبره

چرا سرت شلوغه؟ خبریه؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد