الهه و چراغ جادو

تنهایی فقط زیبنده خداست

الهه و چراغ جادو

تنهایی فقط زیبنده خداست

اعترافات زمستانی

این منم . تا بخوای ژولیده پولیده . صورتم چر کرده . از لب و لوچه گرفته تا چشمام که عینهو سرماخورده هاس . و صد البته ابروهام که واقعا زجریه واسه خودش . موهامو آزاد گذاشتم و فقط اونایی که جلو چشمم میادو از پشت بستم . هر چی باشه از دم اسبی کمتر روحمو جریحه دار میکنه . حالم داره از پلیور سیاهه که تنمه به هم میخوره . اولین کاری که میکنم اینه که بندازمش توی سبد که جلو چشمم نباشه . البته اینو صبح هم گفتم . همه چی میگه من چاق شدم مخصوصا گونه هام که از همیشه بیشتر تپلی شده ولی صبح که رو وزنه رفتم هیچی دست نخورده بود . برا خوشحالیش یه صبحونه رضا زاده ای خوردم و مثل همیشه بعد از پرخوری دچار عذاب وجدان شدم و بیشتر احساس بیهودگی و بی مصرف بودن کردم و برا سلامتی احساسم هم که شده ظهر مثل آدم خوردم (انصراف از مدل خرکی و گاوکی) و عصرونه شیر سرد سردکی و کشمش . یکم بعد ماست و سس فلفل . و بعدترش که گشنم شد پنیر و گوجه (قرارداد با محصولات آقای گاو) . میگماااااااااااااااا ... هوای زمستون همه رو پیچونده یا فقط این منم که دارم آلبالو گیلاس میچینم؟ 

 

 

حدیث امروز :

سزای آن کسی که تو را شاد می کند بدی کردن نیست _امام علی

پیشنهاد امروز :

مایع دستشویی با رایحه نارگیل خیلی بوی خوشی داره

محرمیاش صلوات

همیشه شب عاشورا خونه داییم آش بوشهری داریم . خونه کوچیکی مامانم سنگی بوده برای همین اقوام مامانم اونجا و خیابون فرودگاه پراکنده هستن . یکی از پسر دایی هام خیلی بامزه اس . دو سالشه . یه صدایی از بیرون اومد گفتم صدای چیه؟ امیر با اون صدای کلفتش گفت مویتووه (ماهی تابه) . تا نگو مامانش داشته براش غذا گرم میکرده این تمام فکرش توی غذا بود . برا دمام زنی هم میگه تمپک زنی (بچه ها بچه ها سی کنین هادی برای دمام میگه دمبام . اییقد ریش خندیدیم. اییقد مسخرش کردیم. ها چیه؟ حالت جا اومد؟Hello مو مسخره میکنی؟ خوردیش؟) . صبح که آش دادن سطل هامو با شیوه های ناجوانمردانه پر کردم و دادم دست پسرخاله ام قاسم تا بیاره خونه . اگه قاسم از پر کردن  آش سیر شد بفهمین کل حاضرین سیر شدن . دیگه پیاده روی برگشتم خونه . حال و هوای خیابون بوی محرم میداد . یه موتوری رد شد من فکر کردم برا اینکه منو بترسونه داره صدا سگ در میاره بعدش دیدم نه از این خبرا نیست . جلویی داره نوحه میخونه و پشتیش صدای سینه زدن در میاره .

 هر چقد حسرت لت زدن پاتیل دایینا تو دلم موند ، دیروز توی جمع وب نویسا دلی از عذا در اوردم . همشم با محمود نصیبمون میشد . خوش بود دعوا میکردیم ، لت ها رو به هم میزدیم . هی میومد تو قسمت آرزوهای من لت میزد . وقتی جاهامونو عوض میکردیم آش های قسمت خودمو میکشوندم اونطرف . آخرش میترسم اشتباهی آرزوی اون برا من برآورده بشه . گفته باشم من حوصله بازیهای پلی استیشن 3 ندارما . بدترش اینکه شوهر پاتیل سید شهداییمو ببره تور کنه .  آقای نوذری هم برامون زیارت عاشورای به یاد موندنی خوند . اینقد زیبا که دلت نمی خواس تموم بشه  و مرثیه حضرت قاسم و امام حسین و سینه زنی بوشهری نشسته ایی . تازشم بچه ها اشتباهی موقع "واحد" بازم دوتایی سینه میزدن . فقط آقای نقطه درست میزد . ما که توی سبزی ولوبیا و برنج پاک کردن نبودیم خونه مریم خانومی هم ریخت و پاش کردیم . اجرشون با امام حسین 

 

نینی 1) دفعه ی دیگه عکس میگیرم 

نینی 2) کسی هم سنگ زیر دندونش رفت ؟ فحش دادی؟ دزد خودتی!

نینی 3 ) ما مامان بابا نداشتیم حلیم گیرمون نیومد . کسی ذخیره حلیم یخچالی نداره؟!!!

حدیث امروز:

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش ، زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین درد او را بی آبی معرفی کردند (دکتر علی شریعتی)

پیشنهاد امروز:

اسلام زنده به محرمه . توی محرم امسال حداقل به یه چیز از حرفایی که پای منبر یاد گرفتیم عمل کنیم

چراغ جادوی من

این روزا آمار فول های من فجیع زیاد شده .  یعنی همیشه زیاد بودآ ولی نه دیگه این قد! مثلا وقتی دانشجو بودم توی اورژانس مامایی یکی اومده بود نمیذاشت معاینه بشه . پرده دور تختش کشیده بودیم که پسرای اینترن (پزشکی) نبینن . با سلام و صلوات اجازه داد ولی وسطای کار جیغ کشید نذاشت . گفتم تا اینجا تو رفته بذار تا تهش بکنه دیگه . یهو سکوت شد بعدش از پسر و دختر همه زدن زیر خنده . امروز توی کلاس سفره آرایی یکی از دخترا داشت پیچیدن سمبوسه یادم میداد . گفت آخر سر این تیکه رو میکنی اینجا . گفتم خوب بکنش . هیچ عکس العملی نداد . اخمامو تو هم کردم گفتم خوب بـُـــــکـنش دیگــــــــــــــــــــه . واااااااااای کلاس پیچید طرف ما  . یا چند روز پیش لبمو مث نینی لوسا اوردم جلو گفتم مامانم شیرمو ماس کرده . (آخه من صبح ها دوس دارم شیر که یکمی نسکافه توش باشه بخورم . بیدار شدم تا مامان ازش ماست درست کرده ) . چرا من اول حرف میزنم بعدش دو زاری ام میوفته ؟

آدما به هیچی راضی نمیشن .    من   ..  گونه  ..  نمیخوام   ..  اینقد که بقیه دوس دارن و میرن می کارن من ازش خوشم نمیاد . یعنی چی وقتی میخندی دوتا تپلی رو صورتت بیاد بالا . یا وقتی عکس میگیری اگه از بغل باشه قشنگ همچین میرینه تو عکس (مث اون عکس فارغ تحصیلی ام هست آ ...)

بعد از تاسوعا عاشورا تست صدا دارم . صدام که نینیهه اخلاقمم خیلی لوسه . وقتی مریض میشم گریه میکنم (دیدین بچه هایی که مریض میشن الکی هی گریه میکنن؟) و امروز یه چیز دیگه از خودم کشف کردم . بهار وقتی کوچولوتر بود (یکی دو سالش بود) الهام رفت عکاسی و اونو پیش ما گذاشت . بهار اولش خیلی گریه کرد بعدش اینقد روی مبل عربی یه وری نشست و روشو از ما گرفت (آخه بغلش کرده بودیم که طرف مامانش نره) تا اینکه خواب رفت . اینقد طفلی بوووووووووووووووود . خیلی عجیب وقتی شب الهام برگشت بهار محللللللل مامانش هم نذاشت . جوجه ها هم قهر بلدنا نه؟  حالا شده قضیه امشب من . قهر که نه ولی یه بغضی تو گلومه . از این بغض لوسا که دلیلش لوس تره ها . از همونا !

کوچولوی 1)  پس از پرتاپ کفش یک خبرنگار عراقی به سمت بوش صدا وسیما از صبر وبردباری خبرنگاران ایرانی هنگام سخنرانی احمدی نژاد تشکر کرد

کوچولوی 2) عزیزی جان با هیجان و افتخار بهم میگه فلانی آدرستو میخواس دادمش  . حالا همیــــــــن فلانی شونصد بار با هزاران ترفند بحث رو به وبم میرسوند و من خودمو به نفهمی میزدم  . پست بعدیا درباره اش میگم 

 

  

 

حدیث امروز :

آخر هر چیزی خوب میشه . اگه خوب نشد بدون هنوز آخرش نشده (چارلی چاپلین)

پیشنهاد امروز:

فکر کن چه کاری هست که همیشه آرزوشو داری . کشیدن نقاشی غروب با مداد رنگی کنار ساحل ؟ درست کردن یه غذای اختراعی ؟ یا حتی مانیکور کردن ناخن انگشت کوچیکه!